سال نو مبارک   دوست داشتم با یک جمله ی ساده یک مطلب ساده تر بنویسم قراره این نوشته به یادگار بمونه از خودم برای خودم زمان زیادیه برای ننوشتن این دو سه سال اخیر دارم سالی یک متن می نویسم شاید دلیلش درگیری و مشغله زیاد خودم  باشه شایدم گردو غبار تنهایی که  از  بیان احساس می کنم دارم بزرگ میشم سنی نه عقلی دغدغه هام بزرگ شدن خیلی چیزا رو متوجه میشم که نمیخوام خیلی از کارا رو  نمیخوام انجام بدم ولی باید انجام بدم  خیلی  حرفا مونده رو دلم ولی نمیتونم بگم میخوام بهونه بیارم و فرار کنم ولی  نمیتونم میخوام بدون فکر عمل کنم نمیتونم میخوام مسئولیت خودموبندازم رو دوش یکی  دیگه نمیتونم و خیلی نمیتونم  ها و نمیخوام های دیگه که مستقل شدن به من ب اد داده ومن نمیخوام  ولی باید هایی وجود  داره که منو قانع میکنه تحمل  کنم و صبور  باشم اگر کسی وضعیت الانمو برام توضیح میداد یا پنج سال پیش برام آینده نگری میکرد باورم نمیشد این منم ولی الان این منم قهرمان زندگی خودم با  غرور بدون حرف اضافه
آخرین مطالب
آخرین جستجو ها